رسیدن

وبلاگ on مهر ۲۸م, ۱۳۹۰ یک نظر

زمزمه‌ی رسیدنه، پشت سکوت جاده‌ها.
چندتا قدم مونده فقط، به خاطر خدا بیا.

یک نظر “رسیدن”

  1. سلام می‌گه:

    سلام

    سلام به دنیای کسی که گاهی آنقدر کوچک می شود که نوشتن در یک پنجره مجازی حکم نفس کشیدنی عمیق ودوباره شدن در یک تازگی را برایش دارد.

    دنیایی که هنوز نمی دانم دوستش دارم یا به آن عادت کردم .به همه چیزش به پیام های ریز ودرشتش به نیامدن ها وآمدن هایی که هزاران نقطه از نقطه چین های انتظارم دورتر است.

    من این دنیا را نساختم که دلخواهم باشد هرچند ساخته های خودم نیز چندان دلخواهم نیست.واین هیچ ربطی نه به من دارد ونه به تو که همه انتظار چشمم را پر کرده ایی.

    دلم برای همه دوستانی که با اشتیاق سلامشان این پنجره کوچک بزرگ شده را باز می کنم تنگ شده بود وبه سلام دوباره سارا زینب لیلا وبقیه دوستانی که نزدیکترین من در این دل نوشته هایم شده اند نفس می کشم

    دلم می خواهد خیلی چیزا رو برای دوستان دنیایم تعریف کنم اما راستش را بخواهید هیچ چیز راستی را دوربر خودم نمی بینم که تعریف کنم همه چیز بیشتر به کابوسیی می ماند که بعد از خوردن یک شام سنگین وبد موقع به سراغ آدم می آید.

    من فقط می بینم ودیگر حتی تعجب هم نمی کنم چون به نظر می آید منطقی است .وتنها زمانی می فهمم که در هم ریخته است که می خواهم برای شما تعریفش کنم.

    به همین دلیل هیچ چیز قابل تعریفی وجود ندارد همه توی این کابوس گند زده اند به همه چیز .واگر بخواهم تعریف کنم شبیه یک صفحه پر از مزخرف وزباله می شود .پسمانده هایی که قبل از فیلتر انصاف، روی من بالا آورده اند ومن مبهوت کابوس فقط نگاه می کنم